Transcription
[در ٣٠ نوامبر ٢٠١٣، رستم پولاد نوشیروان با شلیک گلوله ای در خانه ی خود در شمال ونکوور به قتل رسید. او را با نام رستم پولاد ، بلیت فروش برنامه های جامعه ی ایرانی میشناختند.]
حدود ساعت ٠٠: ١ بعد از ظهر ٣٠ نوامبر ٢٠١٣، پولاد برای سلام و احوال پرسی به فرد ناشناسی به در خانه اش رفت و پس از مدت کوتاهی با [بلیتهای کنسرت برگشت. پولاد بر اثر جراحات ناشی از شلیک اسلحه مرد.چند نفر شاهد این واقعه بودند ، با این حال مظنون هنوز شناسایی نشده است.]
همسایه ها گزارش دادند که مردی را با هیکل ورزش کاری به بلندی ٦ فوت، با موی کوتاه سیاه و با لباس تیره، از خیابان به حالت دو میگذرد و سپس سوار [یک خودروی نقره ای یا خاکستری میشود. ماشین از خیابان سنت جرج در شمال ونکوور به سمت جنوب میرود. باور بر این است که حمله ای هدفمندد بود، با این حال، تا کنون هیچ شاهدی برای کمک به پلیس پا پیش نگذاشته است.]
[دختر رستم پولاد]
اگر به شما بگویم که پدر شما در ی روز شنبه ای بعد ازظهر در خانه ی شما کشته خواهد شد باور میکنید؟ آیا دنیای شما زیر و رو نخواهد شد و هرگز دیگر به همان صورت نخواهد بود؟ آیا همه کاری میکنید تا بفهمید چه کسی مسئول فرو ریختن پایه و بنای خانواده یتان است و چه کسی میخواهد از شما عشق به پدر، همسر و پدربزرگی عزیز را برباید؟
خوب این دقیقاٌ همان چیزی است که برای خانواده ی من اتفاق افتاده و باز دقیقاٌ به همین دلیل دستم را برای کمک به جانب شما دراز میکنم. پدرم، رستم پولادوند، قربانی جنایتی وحشتناک و ابلهانه است. او در ٣٠ نوامبر ٢٠١٣ در منزل خانوادگیمان به قتل رسید.منزلی که من و خواهران و برادرانم در آن بزرگ شدیم. در آن خانه اتفاقات مهم بسیاری رخ داد، مانند تولدها، سالگردها، و پیوندها.
رستم پولادوند برای شصت و نه سال پسر و برادری دل سوز بود ، پدری شگفت آور بود صاحب سه فرزند و پدربزرگی دوست داشتنی و سرزنده برای چهار نوه اش. نوه هایی که به عکس او نگاه خواهند کرد و تنها با داستنهایی که ما برای آنها خواهیم گفت او را خواهند شناخت. رستم پولادوند ستون خانواده ی ما بود و ما همه با راه نماییها و مشورتهای او زندگی میکردیم. او فعالانه در زندگی فرزندان و نوه های خود مشارکت داشت. خانواده اش را بی هیچ قید و شرطی دوست داشت و همه کاری میکرد تا بهترین را در زندگی برای ما فراهم کند.
رستم پولادوند فرد بسیار اجتماعی بود و اطرافیان او را خیلی دوست داشتند. با همه دوست بود و در خانه اش به روی همه باز بود. هرکسی که او را میشناخت میدانست که او با علاقه در جامعه ی ایرانی فعال است و هم کاری میکند.
معتقد ایم که در جامعه ی ایرانی هستند کسانی که اطلاعاتی درباره ی مرگ پدرم داشته باشد و از او خواهش میکنیم که باری کمک به ما قدم پیش بگذارد. یافتن قاتلی که این جنایت را انجام داده مسلماٌ پدرمان را به ما باز نمیگرداند ولی به این کابوس که در تمام لحظات و هر روز با ما است پایان خواهد داد. خواهش میکنم آن کاری را انجام دهید که درست و عادلانه است. میتوانید به طور ناشناس با ما تماس بگیرید و تا ابد سپاس گزار شما خواهیم بود.
[end of transcript]